در خیال خود

 

 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست !
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز می خندم که: خیلی! گرچه می دانی که نیست …

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم، توی گلدانی که نیست …

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو …
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست …

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست …
.
.
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی، کار آسانی که نیست !

 بیتا امیری

  • پفک
    نظر از: پفک
    1396/08/13 @ 01:06:52 ب.ظ

    پفک [بازدید کننده]

    سلام
    با این بیت از شعر یه جور دیگه ارتباط بر قرار کردم …..

    می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
    باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست …

  • 5 stars
    مریم
    نظر از: مریم
    1395/09/14 @ 08:50:03 ب.ظ

    مریم [بازدید کننده]

    20

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.
از دل تا قلم

جستجو